ریچارد شرمن مرد میانسالی است که مثل باقی مردان منهتن زن و بچه‌اش را برای تعطیلات به منطقه ای خوش آب وهوا می‌فرستد. البته سایرمردان این کارخیر در راه خانواده را صرفا به نیت خوشگذرانی درغیاب اهل و عیال انجام می‌دهند اما قهرمان قصه به معنای واقعی کلمه ، مرد خانواده است یا دست کم اینطور به نظر می‌رسد! هلن همسر او به هنگام خداحافظی به ریچارد توصیه‌های اکیدی درباره لب نزدن به سیگار و مشروب به خاطرسفارشات پزشک می‌کند و به طورضمنی درباب دوری از زنان درهر رده سنی هشدار می دهد. اتفاقا از جایی که ریچارد به خانه پا می‌گذارد تمام وسوسه‌های زمین به سراغش می‌آید و او باید یک تنه ازپسشان برآید ..

سه مدل نیویورکی آپارتمانی با یک نقشه اجاره می کنند.آنها از مردهای عادی خسته شده اند و میخواهند با سه میلیونر ازدواج کنند...

دو زوج جوان برای ماه عسل خود به مسافرخانه ای کوچک می روند. دعوایی بین یک زن و شوهر سر میگیرد که منجر به کشتار میشود.

جک لمون و تونی کرتیس که دو نوازدهٔ تهی دست هستند به طور تصادفی شاهد تصفیه حساب گانگسترها و کشتار روز سن والتین هستند. آن‌ها برای فرار از دست گانگسترها لباس زنانه می‌پوشند و خود را جای ۲ نوازندهٔ ساکسیفون و بیس جا می‌زنند و در این راه هر دوی آن‌ها عاشق مرلین مونرو که یکی از نوازندگان این گروه است می‌شوند و رقابت جالبی بینشان شکل می‌گیرد.

لندن ، سال 1911 . دختر نمایش‏گر امریکایى ، « السى مارینا » ( مونرو ) نظر « شاهزاده چارلز » ( اولیویر ) ، نایب السلطنه‏ى کارپات را که براى شرکت در مراسم تاجگذارى « جرج پنجم » به انگلستان آمده ، جلب می‏کند .

یک گاوچران محلی و خوش تیپ عاشق دختر که در سالون خواننده است می شود و تلاش می کند او را از اردواج با فرد مورد علاقه اش که در منتانا است منصرف کند و …

«گى» و وردست‏هایش، «گوییدو» و «پرس» ، کابوى‏ هاى ازاسب‏ افتاده اى هستند که در غرب آمریکا سفر مى‏ کنند و دنبال مشاغل جورواجور مى‏ گردند. تا این که با «رازلین» آشنا مى‏ شوند که اخیرا از شوهرش طلاق گرفته است……

"جین مارک کلمنت" بیلیونر به تئاتر می رود.او در آنجا "آماندا" را در حال تمرین یک آهنگ می بیند.کارگردان به طور اتفاقی تصور می کند او بازیگری است که می خواهد در کنار "آماندا" برنامه اجرا کند.او نقش را قبول می کند تا "آماندا" را بیشتر ببیند و...

« مت کالدر » ( میچم ) ، « کى » ( مونرو ) و « هرى وستن » ( کالهون ) را که قایق‏شان در حال غرق شدن است نجات میدهد . « هرى » در عوض اسب او را می‏دزد و « مت » و « کى » را هم‏راه با پسر کوچک « مت » ، « مارک » ( رتیگ ) ، در معرض خطر سرخ‏پوستان رها می‏کند .

«هالى» ( هپبرن ) در آپارتمانى در شرق منهتن با گربه‏ اى كه نامى ندارد زندگى مى‏ كند. روزى نويسنده‏ اى به نام «پل» ( پپارد ) كه در همان آپارتمان زندگى مى‏ كند و مورد حمايت مالى زنى مسن‏‌تر ( نيل ) قرار دارد، وارد زندگى «هالى» مى‏ شود...

زمانی که یکی از شامپانزه چشمه جوانی را پیدا می کند، یک شیمیدان متوجه می شود که زندگی شخصی و حرفه ای خود زیر و رو شده است.

 « شاهزاده‏ خانم آن » (هپبورن) که براى تعطیلات به رم سفر کرده است از زندگى مبادى آداب و خشک دربارى خسته شده است . او شبى به تنهایى در شهر به گردش می ‏رود و با خبرنگارى امریکایى به نام « جو » (پک) آشنا می‏شود و …