دو موش مامور،‌ بیانکا و برنارد، به استرالیا می روند تا یک پسر بچه و یک عقاب طلایی نادر را پیدا کنند و از دست یک شکارچی بدذات نجات دهند...

« آليس » به دنبال خرگوش سفيدى مى ‏رود و به داخل سوراخى سقوط مى‏ك ند . از اين‏جا به بعد مجموعه‏اى از حادثه‏ هاى عجيب و نامعقول براى او رخ مى ‏دهند...

 لندن، در سال ۱۸۹۷٫ وقتی خفاشی اسباب بازی سازی به نام «فیلورشام» را می رباید، دختر پریشان خاطر او، «آلیویا»، تصمیم می گیرد از «کارآگاه بازیل» معروف کمک بگیرد…

 بچه گوزنى بنام «بامبی» بعد از اینکه مادرش توسط شکارچیان کشته می شود، آرام آرام بزرگ شده و راه و رسم زندگى در جنگل را مى‏ آموزد...

قرن چهاردهم. « شاه استفان » و همسرش صاحب دخترى مى‏ شوند. پرى شيطان‏ صفتى از اين كه به جشن تولد نو رسيده دعوت نشده به خشم مى‏ آيد و شاهزاده خانم را طلسم مى‏ كند كه در شانزده‏سالگى بر اثر لمس سوزن نخ‏ريسى جوان مرگ شود. اما يك پرى خوش‏ قلب مقدر مى‏ كند كه شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عميقى فرو برود و تنها با بوسه‏ ى محبوب به زندگى بازگردد...

 دو سگ خالدار به نامهای پانگو و پردیتا صاحب ۱۵ توله میشوند. زن شیطان صفتی به نام کرولا که به شدت به پوست پالتو علاقه دارد و زیر دستانش دستور میدهد تا توله ها را بربایند و از پوستشان پالتو درست کنند...

قرون وسطا. مرلین جادوگر به پسر بچه‏اى به نام « وارت » می گوید که او پادشاه قانونى انگلستان مى‏ باشد و به او در رسیدن به مقامش کمک می کند...

شبى « آقا و خانم دارلینگ » به مهمانى مى‏ روند و دخترشان ، « وندى » را تنها مى‏گذارند . در این جا پسر خیالى ، « پیتر پن » و پرى وردستش ، « تینکر بل » ، ظاهر مى‏ شوند و « وندى » را با خود به سفرى جادویى به سرزمین رؤیاها مى‏ برند .