مینی سریال Bleak House در سال 2005 و در 15 اپیزود از شبکه ی BBC One پخش شد و در نوع خودش تبدیل به یکی از بهترین مینی سریال های انگلیسی شد . داستان مینی سریال که برگرفته از یکی از کتاب های چارلز دیکنر ، رمان نویس شهیر انگلیسی هست در مورد ناعدالتی های دستگاه قانونی انگلستان هست و در کنارش داستان های موازی دیگه ای از جمله پرداختن به وضع زندگی طبقه ی فقیر انگلیس و روابط مافیا مانند در دستگاه های قضایی اشاره دارد.

«دوريت كوچولو» يكي از بهترين اقتباس‌هاي تصويري از آثار چارلز ديكنز اين نويسنده‌ي كلاسيك است وداستان دختري صبور و پرتلاش به نام ايمي دوريت است كه پدرش به زندان مي افتد.در اين مجموعه حوادث و وقايعي اتفاق مي افتد كه نشان دهنده سختي ها و مشقاتي است كه دوريت تحمل مي كند. او براي تامين هزينه هاي زندگي به گلدوزي و خياطي مي پردازد  تا اينكه مردي به نام آقاي كلنام باعث آزادي پدر او از زندان مي شود و ثروت بسياري نصيب خانواده دوريت مي شود و ...

یکی دیگر از سریال های خوش ساخت BBC ، داستان سریال در مورد شهری به نام "کرانفورد" در دهه 1840s میباشد که زن ها در آن حرف اول را میزنند..

داستان زن جوانی است که در یک فروشگاه بزرگ کار می کند و گرفتار جذابیت های دنیای مدرن می شود.

An adaptation of Flora Thompson's autobiographical novel "Lark Rise To Candleford", set in 19 century Oxfordshire, in which a young girl moves to the local market town to begin an apprenticeship as a postmistress.

 داستان Mr. Selfridge زندگی واقعی این فرد که بنیانگذار زندگی تجمل گرایانه و رویایی آمریکایی بود و قصه کسب و کارش در لندن را روایت می کند...

«هلن» و «مارگارت اشلگل» با برادرشان، «تيبي» با خانواده ي «ويلکاکس» آشنا مي شوند. «خانم ويلکاکس» با «مارگارت» طرح دوستي مي ريزد و هنگام مرگ وصيت مي کند که ملک روستايي «هواردز اند» به «مارگارت» برسد. اما «هنري ويلکاکس» و بچه هايش وصيت نامه را از بين مي برند و پس از چندي «هنري» به «مارگارت» پيشنهاد ازدواج مي دهد...

قاضي هيل به علت فشار نخست وزير براي تبرئه کردن متهمان يک پرونده به ميلتون مهاجرت مي کند. ميلتون يک شهر صنعتي است که کارخانه هاي پارچه بافي بزرگي در آن قرار دارد. صاحبان اين کارخانه ها علناً کارگرانشان را استثمار مي کنند. قاضي هيل دختري به نام مارگارت دارد. مارگارت در اولين برخورد با صاحبان يکي از کارخانه ها به نام آقاي تورنتون به عمق شقاوت او پي مي برد، اما آقاي تورنتون به او علاقه مند مي شود و سعي دارد که دير يا زود از خانم مارگارت خواستگاري کند. اما با توجه به جو پارچه بافي روابط آنها تيره تر مي شود...