ون وایلدر سال اول تحصیلی خود را در کالج کولیج شروع می‌کند و وارد ماجراجویی می‌شود تا ...

ون وایلدر دانشجویی است که از محبوبیت زیادی میان دوستان خود برخوردار است. او هفت سال است که در دانشگاه جا خوش کرده و اصلا تمایلی به فارغ التحصیل شدن ندارد زیرا نمی خواهد از دوستانش و خوش گذرانی با آنها دور شود. یک دختر خبرنگار تصمیم دارد داستانی در مورد او بنویسد...

وقتی که اریک شیفتلر به همراه دو دوست صمیمی و دوست دختر خود به تعطیلات آخر هفته میروند حوادثی برایشان رخ می دهد که هرگز فراموششان نخواهد شد…

مت میخواهد دقیقا مانند برادر بزرگش باشد ! یعنی به کار ساخت فیلم های پ و رن مشغول شود و …

سه هم اتاقی کالج به اتوبوسی پر از مدل های زیبا می پیوندند و برای شرکت در مسابقات قهرمانی ملی بیر پنگ به کشور سفر می کنند...

پس از جریانات جالبی در دوران دبیرستان و دانشگاه برای جیم و دوستانش افتاد، او اکنون تصمیم به ازدواج با میشل گرفته است …

 اریک و دوستش که به تازگی وارد دانشگاه شده اند به خانه بتا راه پیدا میکنند…

در ابتدای فیلم راب پسر نوجوان دبیرستانی‌ای را نشان می‌دهد که دوست دارد اولین تجربه اش را انجام دهد و با کلوچه‌ای شبیه به میمون بازی می‌کند و سگش فریزی این کلوچه را هنگامی که روی میمون راب است می‌لیسد، برادر کوچکتر راب از این جریان فیلمی می‌گیرد و آن را به تمامی دوستان راب بلوتوث می‌کند و راب از دیگر هم‌کلاسی‌هایش و به خصوص دختران خجالت می‌کشد اما یکی از هم‌کلاسی‌های دخترش (هیدی) که او را در این حال می‌بیند به او پیشنهاد بازی می‌دهد و پس از مدتی اتفاقاتی برایشان می‌افتد و راب متوجه خیانت او می‌شود....

بیش از یک دهه از آخرین باری که جیم و میشل و استیفر و دیگر بچه ها دوران نوجوانی را با مشکلات خاص خودشان سپری کردند می گذرد. آنها به تازگی قرار گذاشته اند تا در آخر هفته دوباره دور یکدیگر جمع شوند و یاد و خاطره های گذشته را زنده کنند. اما با ورود دختری دبیرستانی به جمع آنها، بار دیگر مشکلات قدیمی نمایان می شود...

راهبه ای به نام «ماریا» (اندروز) که به دلیل عشق دیوانه وارش به موسیقی و طبیعت با محیط صومعه هم خوانی ندارد، به عنوان معلمه ی هفت فرزند «ناخدا فون تراپ» (پلامر) به کاخ اشرافی او فرستاده می شود. ناخدا به سفر می رود و «ماریا» بچه ها را با موسیقی آشنا می کند...

"اسکات تامس" در جشن فارغ التحصیلی از دبیرستان دوست دخترش "فیونا" او را ترک می‌کند, او تصمیم می گیرید برای بهبود روحیه اش به اروپا سفرکند و در این سفر ماجراهای جالبی برای او رغم می خورد ...