داستان فیلم در منطقه ای از مجاسرتان اتفاق می افتد.در شهری که توسط جنگل احاطه شده است.هوا به شدت سرد است.حتی این هوای سرد هم نمی تواند مانع رفتن مردم به چادر سیرک برای تماشای برنامه بکند …

در دهکده ای کوچک و ویران در دهه 90 مجارستان زندگی به حالت تعطیل در آمده است.باران پائیزی آغاز شده است.روستائیان انتظار دریافت پول زیادی را داشته و پس از آن تصمیم به ترک روستا دارند.آنها می شوند که "ایریمیاس" کسی که تصور می کردند مرده در حال بازگشت است.آنها تصور می کنند او تمام پولهای آنها را خواهد گرفت و...

زندگی “کرر” به سمت افسردگی پیش می رود.محیط اطراف او بی روح و تیره است.او که غرق در تنهایی اش است به نظر می رسد ناامیدی اش پایان ناپذیر است اما وقتی با خواننده زیبای یک بار آشنا می شود بارقه هایی از امید وارد زندگی او می شود.اما آن زن متاهل است و “کرر” مصمم است همسرش را از او دور کند …

یک شب "مالوین" سوزنبان ایستگاهی نزدیک بندر شاهد اتفاق وحشتناکی می شود.او شاهد عبور آخرین قایق از اتاق خود که می تواند تمام بندر را ببیند است.ناگهان متوجه می شود که مردی قد بلند بندر را ترک می کند و...

A large, claustrophobic apartment is the setting for this intense chamber drama. In this dense setting, the inhabitants of the apartment reveal their darkest secrets, fears, obsessions and hostilities.

The breakdown of the relationship of a couple by living in a flat of the husband's parents.

A husband and wife, drifting apart, reflect on the events leading up to the worst argument of their marriage.

شاعر روس، گورچاکوف، برای تحقیق درباره‌ی یک آهنگساز روس قرن ۱۸ میلادی به ایتالیا سفر می‌کند که در آنجا زیسته و بعد از بازگشت از ایتالیا خودکشی کرده است...

جزيره ي يوتلند. «الکساندر» (يوزفسون)، استاد دانشگاه، پس از شنيدن خبر يک بحران عظيم هسته اي نذر مي کند که در صورت بازگشت دنيا به وضع عادي، هر چه را که دارد واگذار کند.

راوي فيلم، «الکسي» (اسموکتونوفسکي)- که فقط صداي او را مي شنويم - خاطراتش را ازسه نسل خانواده اش، رابطه اش با پدر (يانکوفسکي) و مادرش (تره خووا)-از کودکي تا بزرگ سالي -همسرش (تره خووا) و پسر کوچکش (دانيلتسف) باز مي گويد.