گو شنگ نان به عنوان دستیار سرآشپز در هتل زیجینگ کار می کرد، او زنی بود که در راه تحقق رویاهایش بود و برای رسیدن به آن ها تلاش میکرد. او در موقعیت مناسب و در شغلی که عاشقش بود، آزاد بود که از طریق غذا عقاید خود را ابراز کند. وی علاوه بر داشتن یک شغل عالی، با خوشحالی در روابط مخفی خود با سرآشپز هتل قرار داشت. متقاعد شده بود که آنها میتوانند زندگی مشترک زیبایی را بسازند، تا اینکه روزی سرآشپز هتل را در حال خیانت میبیند و …

یک نویسنده فیلمنامه خود را در داستانی که خودش نوشته است، به عنوان یک شخصیت می‌بیند. اما او قرار نیست بیش از سه قسمت زنده بماند! چن شائوچین یک نویسنده است که برای ساختن یک درام زنانه بزرگ، خون، عرق و اشک ریخته است. اما آنچه که می‌توانست به راحتی فیلمبرداری شود، به خاطر ایرادات بازیگر هان مینگ‌شینگ به فیلمنامه، به هم ریخت. چن شائوچین که حس مظلومیت دارد، سعی می‌کند که خودش را ثابت کند، اما به طور تصادفی در یک دنیای موازی گیر می‌افتد که در آن داستانش واقع شده است. حالا با نام شاهزاده خانم سوم چن چین‌چین شناخته می‌شود، که یک شخصیت جزئی و بدنام است که قرار نیست در داستان زنده بماند. برای زنده ماندن، او راهی را برای وارونه کردن سرنوشتش پیدا می‌کند.

Sun Tou Tou is a feisty young woman who got into trouble while fighting injustice. She was rescued by Prof Ren Xin Zheng who learned her miserable life story and encouraged her to study Traditional Chinese Medicine.

A cynical woman who lives alone runs into a powerful general who falls in love with her at first sight. She has trust issues; he has secrets that even he doesn't know about. Together, they start to investigate those secrets.

سانگ ژی عاشق دوان جیا خو، پسری که اغلب برای بازی با برادرش به خانه او می آید، می شود. سال‌ ها بعد در طول تعاملات روزانه‌ شان، به آرامی عاشق می‌ شوند.

حی فنگ شی خوش تیپ وباوقار است در حالی که بای فنگ شیی باشکوه و بی بند و بار است. آنها مانند سیاه و سفید متضاد و در مهارت و توانایی بی رقیب هستند.در گیرو دارجنگ و هرج و مرج دنیای هنرهای رزمی، گل های عشق در میان خون هایی که در ده سال گذشته قربانی شده، شروع به شکوفا شدن می‌کنند.

Rong, an aspiring lawyer, gets assigned to work at a hospital on mediation. Her first client, Dr. Shao Qin, is her childhood sweetheart who she doesn't recognize but he recognizes her and instantly starts to try to win her over.

مین هوی به صورت تصادفی با شین چی ملاقات کرد و عاشق او شد، اما به دلیل سوء تفاهم از یکدیگر جدا شدند. چند سال بعد، مین هوی و شین چی دوباره با هم مواجه شدند و دوباره به هم علاقه‌مند شدند. داستان‌های نمکین و دردهای قلبی بین آن‌ها در زندگی و کار اتفاق افتاد.