در قسمت دوم از انیمیشن « من نفرت انگیز » ، گرو ( با صدای استیو کارل ) که دیگر مانند گذشته خبیث نیست، تصمیم می گیرد گروهی بسازد و یک جنایتکار تازه به دوران رسیده که آرامش را از همه سلب کرده را ادب کند...

مینییِن استوآرت، بهمراه کِوین و باب، توسط اسکارلت جنگجو که یک تبهکار حرفه‌ای است آموزش میبینند تا پهلو به پهلوی سازنده اسکارلت، (هازبند هرب)، نقشه ای برای تصاحب کل جهان طراحی کنند...

یک دزد حرفه‌ای برای عملی شدن طرح بزرگش از سه دختر بچه یتیم، بعنوان طعمه استفاده می کند. اما بعد از مدتی می فهمد که عمیقا به آن‌ها وابسته شده و آن‌ها باعث تحول زندگی‌اش شده‌اند.

در قسمت دوم این انیمیشن میویس با جاناتان ازدواج کرده و صاحب پسری نیمه انسان نیمه خون آشام می شوند به نام دنیس. از طرفی میویس به همراه همسرش به خانه ی جانی مسافرت می کنند و دنیس را پیش دراکولا می گذارند. در این میان پدر دراکولا٬ ولاد با گویندگی مل بروکس سر میرسد تا تربیت دنیس را به عهده بگیرد. اما او با دراکولا مشکل اساسی دارد.

هیولاها سالهاست که از ترس انسان ها (!) خواب و خوراک ندارند. کنت دراکولا هتلی مخصوص هیولاها می سازد که بدون نگرانی می توانند در آنجا اقامت داشته باشند اما با ورود یک انسان همه چیز بهم می ریزد...

داستان ناگفته رویای یک نوجوان دوازده ساله برای تبدیل شدن به بزرگترین ابرشرور جهان...

اتفاقات در آپارتمانی در محله‌ ی منهتنِ آمریکا می‌ گذرد که در آن زندگی سگی به نام مَکس به عنوان یک حیوان خانگی با آمدنِ یک هم‌ خانه‌ ی دیگر به نامِ دوک تغییر می کند. آنها همیشه با هم اختلاف و درگیری دارند ، اما وقتی که می‌ فهمند یک خرگوشِ زِبلِ سفید به نامِ گوله‌برفی سعی دارد تا یک ارتش از همه ی حیوانات بی خانمان تشکیل دهد تا انتقامی از حیواناتِ خانگی و صاحبانشان که زندگیِ خوشحالی دارند ، بگیرد ، تمامِ اختلاف‌ های خود را کنار می‌ گذارند و…

بچه رئیس ، اقتباسی از یک کتاب تصویری به همین نام است که توسط مارلا فارزی خلق شده است. داستان این فیلم انیمیشنی در مورد خانواده‌ای است که با ورود بچه‌ای عجیب و غریب به خانه‌شان اتفاقات زیادی را تجربه می‌کنند...

مخترع جوان و با استعداد که از کودکی دست به اختراعات عجیب غریب می زده اما هیچ یک از اختراعاتش بدردبخور نبوده، تا اینکه مردم شهر دچار مشکل می شوند و منبع اصلی درآمد شهر, کارخانه ی کنسروسازی ساردین, تعطیل می شود،این بار دستگاهی را اختراع می کند که آب را به غذا تبدیل می کند و تبدیل به یک قهرمان محلی می شود اما …

مِیویس دراکولا را با یک سفر دریایی خانوادگی سوار بر یک کشتی تفریحی هیولایی لوکس غافلگیر می‌کند تا او بتواند از فراهم کردن اوقات خوش در هتل برای دیگران مرخصی بگیرد. باقی دار و دسته‌ی دراک توانایی نرفتن با او را ندارند. ولی هنگامی که بندر را ترک می‌گویند، پای عشق و عاشقی به میان می‌آید پس از آنکه دراکولا با ناخدای مرموز کشتی، اریکا، آشنا می‌شود. حال نوبت مِیویس است تا نقش ولی بسیار حساس را بازی کند و پدرش را از اریکا به دور نگه می‌دارد. تنها چیزی که آن‌ها نمی‌دانند این است که عشق بسیار عالی دراکولا در واقع یکی از نوادگان آبراهام ون‌هلسینگ است که از دشمنان خونی و قدیمی دراکولا و تمامی هیولاها می‌باشد.

حیوانات قصد دارند به باغ وحش نیو یورک بازگردند، اما با سقوط هواپیما در طبیعت وحشی آفریقا، آن‌ها با حیواناتی از نوع خودشان آشنا میشوند، و الکس والدینش را ملاقات میکند.

سید که سرپرستی سه تخم دایناسور را بر عهده گرفته، تصادفا از دنیای گمشده زیرزمینی دایناسور ها سر در می آورد و گرفتار مادر واقعی تخم‌ها میشود. از این رو دوستانش تصمیم میگرند او را نجات دهند.