یک شاگرد جادوگر جوان برای کشتن اژدهایی که دختران پادشاهی نزدیک آنجا را می بلعد فرستاده می شود...

در یک دنیای خیالی، جائی که تکنولوژی جایگزینِ سحر و جادو شده است، یک نوجوان یتیم سرنوشت خود را پیدا میکند و آن هم تبدیل شدن به یک "اژدها کُش" می باشد.

یک مزدور با شمشیر سه تیغه اش متوجه می شود که آینده سلطنت شاهزاده خانوم سرزمینش در خطر است و جادوگر قدرتمند سرزمین قصد تخریب او را دارد. از همین رو او می خواهد برای کمک به شاهزاده یکسری نقشه بکشد ...

A young boy learns that space aliens are taking over the minds of earthlings.

آخرین اژدها باید با یک شوالیه همکاری کند تا یک شاه شیطانی که جاودانگی نسبی به او داده شده است را نابود کنند…

از دوران دیرین، شایعات از وجود دیوهایی انسان خوار گفته اند، که در میان جنگل در کمین اند. به همین خاطر، شهرواندان محلی، هیچوقت جرئت بیرون اومدن در شب را ندارند. بر اساس افسانه یک دیوکش وجود دارد که شب پرسه میزند و به شکار دیوهای خونخوار میرود. این شایعات به زودی برای تانجیروی جوان تبدیل به واقعیاتی خشن میشوند... از زمان مرگ پدرش، او مسئولیت خانواده‌اش را به دوش میکشد. با اینکه ممکن است زندگیشان با این اتفاق تلخ سخت شده باشد، ولی با اینحال، زندگی شادی دارند. آن گرمای زودگذر، روزی با سلاخی شدن خانواده اش نابود میشود و تنها بازمانده‌شان خواهرش نِزوکو است که تبدیل به دیو شده است. در کمال شگفتی، نزوکو هنوز نشانه هایی از احساسات و عقاید انسانی از خود بروز میدهد... و اینطور میشود که ماجراجویی تانجیرو برای جنگ با دیوها و برگرداندن خواهرش به حالت قبلی شروع میشود.

قهرمان خوش‌تیپ و متحدان حیوانی‌اش که به قدرت‌های ماوراء طبیعی مسلح شده‌اند، علیه نیروهای غارتگر جنگ می‌کنند...

A boy tries to stop aliens who have taken over his town and are attempting to brainwash its inhabitants.

در پناهگاهی یخ‌زده، ملکهٔ اهریمنی جولیانا و پسرش نکرون، با فرستادن امواج یخ‌رود، انسان‌ها را به سوی استوا عقب می‌رانند. آنگاه با تدبیر ملکه جولیانا، افراد نیمه‌انسان او به درون پناهگاه آتش‌فشانی پادشاه جارول راه یافته و دختر شاهدخت تیگرا را می‌ربایند تا تیگرا را به همسری پسرش نکرون درآورد و پادشاهی‌اش بی‌جانشین نماند. ولی ...